کنار تو درگیر آرامشم

ساخت وبلاگ
یک وقتی تو برنامه خندوانه رامبد جوان از یکی از تماشاچی ها پرسید که :"اگر همین الان 5 میلیون تومن پول بهت بدم باهاش چیکار میکنی؟" من و جوجه بدون هیچ مکثی و بدون هیچ هماهنگی کلامی و چشمی با همدیگه بلافاصله فریاد زدیم :"میگذاشتیمش تو بانک فلان"!!! تا این حد ما با هم تفاهم داریما! کلا تمام توانمندی های من و جوجه به پس انداز در بانک محدود میشه. خب البته اینکه ما پس انداز زیادی نداریم و همچنین هر لحظه ممکنه که به همین هم نیاز داشته باشیم و نمیشه مثلا در کار دیگه ای ازش استفاده کنیم هم دلایل دیگه ش هستند. اوج خوشحالی منو جوجه اینه که من از جوجه بپرسم :"جوجه جان الان چقدر تو حسابمون پول داریم ؟!" و جوجه مبلغی فراتر از تصور من بگه و اینجاست که دو تاییمون از ترامپ و ملانیا هم خوشبخت تریم. چند روز پیش جوجه رفته با این پولها ماشین ثبت نام کرده . البته صرفا جهت سرمایه گذارییییییییییی!!!!!! قرار نیست ماشین دار بشیم. بعد دیروز میگه که دیگه حسابمون پول چندانی توش نیست. باید پرش کنیم. اره. باید پرش کنیم. من که فقط از طریق وام دانشجویان دکترای دانشگاه و حقوق کمی که از ادامه قرارداد با شرکت قبلیم دریافت کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:34

پسرا یک جوری با مامان و بابا برخورد میکنند که من راستش نگران الان نیستم. نگران سالها بعد هستم. اینها چطوری میخوان با عذاب وجدانشون کنار بیان؟؟!!چطوری میخوان جبران کنن؟ من از اون آدمهام که همواره تلاش میکنم که یک طرفه به قاضی نرم. مسلما همیشه موفق نیستم اما خب حداقل این هستش که تلاشم رو میکنم. معتقدم در شکل گیری ارتباط، طرفین رابطه هر دو نقش دارن. اتفاقاتی که الان داره میفته فقط تقصیر بچه ها نیست. سالها مورد و نکته و اشتباه از هر دو طرف جمع شده تا این رابطه به اینجا رسیده. اما واقعا داره به سمتی میره که من نگران پسرها شدم. رفتارها ظالمانه شده. اما خب سکوت میکنم. من فقط خواهرشون هستم و نباید قاطی موضوع بشم تا بتونم رابطه خودم رو باهاشون حفظ کنم. اونها الان به سنی رسیدن که حداقلها رو حتما خوب و بدش رو میفهمن و نیازی به تذکر ندارن. آگاهانه رفتارهای نادرستی میکنن. کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:34

جوجه جان میدونی دلم واسه چی تنگ شده؟ واسه خرید خونه رفتنهای دو نفریمون( میدونم. میدونم. یک وقتهایی که خسته بودم از زیرش در میرفتم و باهات نمیومدم. اما خیلی وقتها با هم میرفتیم خب) دلم واسه خرید کردن به سبک تو و خودم تنگ شده. البته این خوبه که تقریبا هیچ چیزی نمیخواد بخریم و به لطف مامان و بابات همه چیز تو خونه هست اما دلم خونه خودمون رو میخواد با همه گرفتاریهای شیرینش. فعلا که با این اوضاع معلوم نیست من کی آزاد بشم و ما بریم سر خونه زندگی خودمون! فردا میخوام برم بیرون کار دارم. سر راه هم به سبک خودم خرید میکنم. میخوام شام به سبک غزلی بپزم . این چند روز که کلا نقش کزت و ریزه خوار سفره رژیم کوچیک خان رو ایفا کردیم و البته همچنان هم ادامه دارد. خب یک عالمه غذا زیاد میاد . گناه داره. فقط عیبش اینه که تکراریه!!! پیش به سوی خریدددددددددددددددد...جوجه به پارمیس خانوم بگو منتظر باشه که فردا میخوام بترکونمش از ثبت مخارج!!!   پ.ن. پارمیس نرم افزار ثبت مخارجمون هست کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

دیدین توی بانک گاهی بعضی افراد راست از در میان تو و میرن طرف میز معاون یا رییس شعبه و اونجا خیلی شیک میشینن و کاراشون انجام میشه و آخرش هم کلی خوش و بش میکنن ؟؟؟!!! من همیشه فکر میکردم که اینها یا خیلی بچه پولدار هستن یا آدمهای خیلی خیلی مهمی هستن. دیروز بابام زنگ زد که برو فلان بانک و یک حساب مشترک به اسم دو تامون باز کن. آقای فلانی هم در جریان هستش که چه نوع حسابی هستش و... رفتی برو پیش آقای فلانی. ما صبح رفتیم بانک و نوبت گرفتیم و بلافاصله رفتیم از یکی پرسیدیم ببخشید اقای فلانی کدوم یکی از همکاران هستن؟! گفتن آقای فلانی اونجا پشت اون میز نشستن!!!معاون شعبه هستن   +من: معاون شعبه: افکارم: بچه پولدارها:   پ.ن: آقا خلاصه ما رفتیم اونور باجه ها و گفتیم فلانی هستیم و کارمون رو انجام دادند و جلوی پامون بلند شدند و آخرش هم گفتن به بابا سلام تقدیم کنین!!! کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

این چند روز به همون روال سابق زندگی کردم. چیزی توی زندگیم تغییر نکرد. اما یک بغضی همراهم بود. یک بی قراری ته چشمام بود. از روزی که اومدم خونه حتی گریه هم نکردم. من بارها گفتم که قادر نیستم جلو دیگران گریه کنم. چشمام پای تلویزیون میسوخت اما اشک نه!!! فردا قهرمانان ما میرن که بالاخره به آرامش برسن که البته اونها همونوقت که این شغل که نه، این عشق رو انتخاب کردن به آرامش رسیدند. راستش شاید ما و خانواده هاشون فردا کمی آروم بشیم. این عکس رو که دیدم به دلم نشست. اون آقای نظامی کاری رو انجام داده که خیلی از ماها روزهاست توی قلبمون انجام میدیم. کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

من فکر میکردم امروز دوشنبه هست. سر شب فهمیدم سه شنبه هست. اخه چرا؟

کلی برنامه هام قاطی پاتی شدهناراحت

کنار تو درگیر آرامشم...
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

گم کردن یک روز توی هفته ظاهرا خیلی مهمه!!! پسرعموم میگه اگر هر هفته 90 میدیدی اونوقت دوشنبه ت رو گم نمیکردی!!! میدیدم . قدیما. جوجه بود و نود میدیدیم. پسرعموم باز میگه اینهمه گفتن بدرقه آتش نشان ها دوشنبه س. باز تو نفهمیدی دیروز دوشنبه بوده؟!!! والا از صبح تا ظهر شبکه خبر دیدم و خون دل خوردم ولی حواسم به دوشنبه ش نبود! خیاط گفت سه شنبه زنگ بزن و بیا واسه اندازه کردن. امروز با اعتماد به نفس زنگ زدم میگم سلام. ببخشید من میدونم امروز دوشنبه هست و شما گفتین سه شنبه زنگ بزن ولی گفتم یک یاداوری هم بکنم!!! اون هم گفت خواهش میکنم عزیزززززززممممممممممم. سه شنبه عصر تشریف بیارید!!! نمیدونم اون هم قاطی کرد. آماده نبود! یا بود و منو با یکی دیگه اشتباه گرفت!!! والا! منم خوشحال که فردا قرار نیست از شهرمون برم شهر دانشکده م. یک روز دیگه زمان دارم. حالا عصر رفتم داروخانه دوستم ، میگم اره چهارشنبه دارم میرم...! میگه یعنی فردا. میگم نههههههههههه. پس فردا. میگه وا امروز سه شنبه هستا!!! من:نهههههههههههههههههههههههههه. دروغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ   یعنی همش در اتلاف وقت به سر بردما ولی بد جوری اح کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

امروز دارم از خونه مون برمیگردم شهر دانشگاهم. یک مورچه داره رو لپ تاپم راه میره. هی فوتش میکنم ، برمیگرده!!! نگرانشم. ممکنه با لپ تاپم بیاد کیلومترها دورتر! واقعا همیشه یکی از نگرانی هام اینه که مورچه ها رو از این شهر به اون شهر نبرم!!! واسه بچه دوستم که هدیه هاش رو کادو میگرفتم هم همش در حال گرفتن لنگ مورچه ها و پرتابشون به بیرون از بسته بودم. هی ...کجا میری؟!!!   راستی یک عکس هم بگذارم از بسته بندی هدیه ها واسه دوستم و پسرش. همینجا توصیه میکنم که این کارت های عروسی و... که براتون میارن رو دور نندازید . کلی قسمت های کاربردی واسه کادو گرفتن و پاکت هدیه درست کردن و تزیین و... دارن. واسه پسر دوستم هم پازل500 تیکه و بازی فکری تانگو و مداد رنگی و یک چندتایی خورده ریز گرفتم. بازی تانگو رو که سوتی داده بودم و ظاهرا خودش داشته! خدا میدونه که من چقدر روزهای شادی گذروندم سر همین هدیه گرفتن و پیچیدن. باز هم از دوستم تشکر میکنم و از دوستانی که اینجا ایده دادن.   کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

آرزو به دل موندیم یک وقت بخوایم بریم عروسی ، عقد ،مجلسی، تولدی چیزی و این ناخن ما نشکنه یا بلند نیست یا سر بزنگاه در حال عجله کردن و آماده شدن میشکنه یا لاک خشک نشده یا بد لاک زدی میخوره به اینور و اونور و لاکش کنده میشه ،جمع میشه ... تعطیلاتی که با مامان جوجه رفتم مشهد بعدش هم قرار بود برم عروسی دوستم دیگه. نمیدونم گفتم یا نه ولی ما مشهد کلییییییییییییییییی کار کردیم . کار زیاد بود. بشور بساب و جارو و جا به جایی و... از دو ماه قبلش هم ناخنم رو گذاشته بودم بلند بشه . با اینکه وقتی قرار به لاک زدن نباشه ترجیح میدم ناخنم کوتاه و مرتب باشه اما بالاخره عروسی دوستم بود. نمیشد که!!!!!!! هی گفتیم عروسیه و کوتاه نکردیم. با تمام فشار کاری مشهد این ناخن رو صحیح و سالم به شهر عروسی رسوندیم. شب عروسی آماده شدیم و بدو بدو و عجله و... نشستم تو آژانس و یک مقدار از مسیر رو که رفت یکدفعه دیدم ای داد بیداد!!! من اصلا یادم رفته لاک بزنم! یعنی فقط خندیدم. فقط خندهههههههه راننده آژانس: من:   دو ساعت دیگه سر ظهر عقد دعوت داریم و ناخن لاک زده آماده یکیش شکست! کنار تو درگیر آرامشم...ادامه مطلب
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33

آدرس اینستاگرام من

کنار تو درگیر آرامشم...
ما را در سایت کنار تو درگیر آرامشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diliata679 بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:33